حادثه؛ سانحه یا هر اسم دیگری که رویش بگذاریم؛ در زندگی همه ما بارها و بارها تکرار میشود. هر کسی آن را در زندگیش تجربه کند اما برای عدهای زندگیشان به قبل و بعد آن تقسیم میشود. رویدادی پایانش با شروع روزهای سخت و دردناک همراه میشود. استرس پس از حادثه یا همان تروما گاهی ضربهاش چنان کاری و عمیق است که جریان زندگی یک خانواده را تغییر میدهد. در این مقاله میخواهم بگویم که چطور یک تصادف نهچندان سخت، آسیب سختی به زندگی یک زن زد؛ درحالیکه همسر و فرزندش توانستن از آن حادثه عبور کنند؟ و مهمتر از اینکه مسیر درمان او چگونه سپری شد. تروما یک شبه میآید و اگر درمان نشود روزهای زیادی را برایتان شب تار میکند.
چرا استرس پس از آسیب یک اختلال است؟
«همه چیز ناگهان روی سرمان، آوار شد! به خودم که آمدم، ماشین داشت با سرعت به گاردریل کنار جاده کوبیده میشد. صدای جیغ بچهها گوشم را پرکردهبود. همسرم با دو دست فرمان ماشین را کنترل میکرد اما سرعتمان بیشتر از این حرفها بود. چشمهایم را بستم تا بیشتر از این شاهد آوار شدن زندگی بر سرم نباشم …»1 از آن روز به بعد نشستن توی ماشین هراسآورترین تجربهاش بود؛ حتی وقتی همسر یا فرزندانش سوار ماشین میشدند. یادآوری صحنههای آن تصادف با تمام جزئیاتش، برای او مثل تکرار ناقوس مرگ بود. یک سال گذشته بود و ماجرا داشت از درک اطرافیان خارج میشد.
وقتی در اتاق درمان روبرویم نشست، اولین سوالش این بود: «چرا این اتفاق فقط برای من افتاد؟ چرا نمیتوانم با آن کنار بیایم؟ من به رانندگی همسرم اعتماد دارم اما حتی وقتی او راننده است تا حد مرگ میترسم!» او نمیدانست این شوک طبیعیست و مدام خود را سرزنش میکرد ماههاست که بخاطر او عزیزانش در رنجند.
چه کسانی بیشتر دچار استرس پس از آسیب میشوند؟
تصادف برای او و خانوادهاش در یک لحظه اتفاق افتاد، همزمان و با همان جزئیات. بعد از آن شوک ناگهانی، پردازش اطلاعات در مغزش با سوگیری همراه میشد. به همین دلیل ذهنش نسبت به هر خطر احتمالی در آینده حساستر شدهبود. با کمک درمان شناختی_رفتاری متوجه شدیم ریشه این حساسیت، استعداد او در گوش بهزنگیست؛ یعنی او پیش از این حادثه هم همیشه آماده اتفاقات ناگوار بوده.
جلسات اول از مواجهه دوری میکرد، ضربان قلبش بالا میرفت و گاهی بیوقفه اشک میریخت. موقعیتی که با روش حساسیتزدایی بالاخره از آن عبور کردیم تا برای استفاده از تکنیک مواجهه سازی آمادهشویم. زمانی که بهاندازه کافی آماده حضور در موقعیتهای واقعی شد؛ یکی تمرینهایش این بود که تا همراه همسرش در مسیرهای کوتاه سوار ماشین شود. کم کم بهتنهایی و بعد در مسافتهای طولانیتر با موقعیتهای جدیتر روبرو شود. از او خواسته بودم هر جا و هر زمان که دچار حملههای استرسی شد، از تمرینهای آرمیدگی استفاده کند. انجام این تمرین به او کمک میکرد تا در موقعیت تنشزا بتواند استرس و هیجانش را کنترل کند. 2
او در مدت زمان کمتر از ماههایی که استرس را تحمل کردهبود، درمان شد. اما برای همه اینطور نیست؛ پیشنه خلقی، ابعاد ماجرا، خسارتهای روانی و جسمی و رفتار اطرافیان بر شدت استرس و درمان تاثیر مستقیم میگذارد. اگر شوک بعد از حادثه در کسی ماندگار شدهباشد، اگر هر بار روبرو شدن با موقعیت با استرس یا تپش قلب همراه شد یا شرایط فیزیکی یا روانیاش با گذشت زمان بهتر نشد؛ همه این نشانهها یعنی تنها با کمک یک درمانگر میتواند بهبود را تجربه کند.
منبع : آسیب شناسی روانی (DSM -5) ، جلد 1، ترجمهی یحیی سیدمحمدی.