ترس از نرسیدن به رویاهایمان، عاملی برای ایستادن، مانعی برای آغاز

  • صفحه اصلی
  • وبلاگ
  • ترس از نرسیدن به رویاهایمان، عاملی برای ایستادن، مانعی برای آغاز

چند روز پیش انیمیشنی به نام «روح» (Soul) نظرم را جلب کرد. انیمیشنی که من را یاد خیلی از اطرافیانم می‌اندازد. انسان‌هایی که «ترس» عجیبی دارند. ولی به خاطر نداشتن انگیزه یا اراده پیش من می‌آیند. ترس از حرکت به سمت رویا و هدف‌هایشان.

 

انیمیشن ها همیشه با زبانی متفاوت و فانتزی به اعماق وجودمان نفوذ می‌کنند. حرف‌های دلمان را با زبان خیالی تصویر می‌گویند. می‌توانیم مشکلاتمان را در آینه داستان و شخصیت‌های آنها ببینیم؛ در قالب شخصیت‌هایی باورپذیر و در موقعیت‌های فانتزی. نقش یا شخصیت اول  این فیلم، «جو گاردنر» آموزگار موسیقی مدرسه است. او همیشه در زندگی سعی کرده به دنبال هدفش یعنی نواختن پیانو در یک گروه جاز حرفه‌ای برود. اما در ابتدای فیلم، جو گاردنر در آستانه رسیدن به رویا و هدف زندگی‌اش به یکباره می‌میرد!

در دنیای ماورا جوگاردنر با روحی بنام ۲۲ (نقش دوم فیلم) آشنا می شود. ۲۲ روحی است که هنوز به زمین نیامده است. بر خلاف بقیه روح‌های کوچک، خیال به دنیا آمدن را هم ندارد. چون فکر می‌کند هیچ استعداد و اشتیاقی در دنیا نخواهدداشت. عارضه‌ای که در زندگی خیلی از اطرافیان خود می‌بینیم. تقریباً هر روز!

 

 

ما وقتی فیلمی را می‌بینیم یا داستانی را می‌خوانیم، تا حد زیادی سعی می‌کنیم با قهرمان و شخصیت‌های داستان هم‌ذات پنداری کنیم. مثلا ممکن است برای شما هم این سئوال پیش بیاید که چقدر مطمئن هستید که مثل جوگاردنر درست در یک قدمی رویایتان همه چیز تمام نشود؟! ورق بر نگردد و همه چیز به هم نریزد و شما به رویایتان نرسید. این همان ترسی است که در ابتدای حرف‌هایم به آن اشاره کردم؛ ترس از این که به هدفتان نرسید.

 

 

اگر چنین ترسی برایتان پیش آمده باشد، ابتدا اضطرابی تمام وجودتان را فرا می‌گیرد. مثلا شما هم ممکن است مثل جو گاردنر از آن دسته آدم‌هایی شوید که به خواستگاری فرد محبوبتان نروید، چون می‌ترسید به آن نرسید یا رابطه ای را شروع کنید و شرایط باعث شود که این ارتباط به سرانجام نرسد.  یا ممکن است با اینکه حسابی برای امتحان کنکور ارشدتان درس خوانده‌اید، سر جلسه امتحان نروید. چون می‌ترسید شاید نتوانید در آزمون قبول شوید و با ملامت و قضاوت اطرافیان روبرو شوید.

در ادامه داستان شخصیت ۲۲ ناخواسته و ناگهان به دنیای زمین پرتاب می‌شود. بااینکه اول نمی‌خواست اصلا پایش را به زمین بگذارد، تازه لذت پیتزا خوردن، تماشای افتادن برگ درختان و درک لحظه های زندگی نظرش عوض می‌شود. پس از مدتی زیستن انگیزه، اشتیاق و هدفش از زندگی را  به دست می‌آورد. هدفی که  به قول خودش جازینگ[1] می نامد. یعنی لذت بردن از لحظه‌های ساده روزمره که برای رسیدن کارها و اهدافمان آن‌ها را تجربه می‌کنیم.

شاید یکی از راه‌های غلبه بر این تردید و ترس از آغاز، همین درک لذت لحظه‌لحظه‌های مسیر زندگی  است. اما راه حل برای همه یکی نیست. هر کس پیشینه، مسائل و داستان خود را دارد. چگونگی ایجاد حالت ترس در ما انسانها به تاریخچه زندگی‌مان و حتی گاهی به قبل از ورودمان به این دنیا بر می گردد. مسلم است چنین مسئله‌ای را نمی‌شود با دیدن یک انیمیشن انگیزشی و مطالعه یک کتاب یا پست برطرف کرد.

 

 

ریشه خیلی از این ترس ها به دوران کودکی ما برمی‌گردد و روش های درمانی متعددی در درمان چنین ترس‌های عمیقی وجود دارد. به عنوان مثال، کمک به شناخت مهارت‌های فردی و برجسته ساختن موفقیت‌ها مهم هستند. گاهی  پیام‌هایی از سمت والدین در رابطه با عدم توانایی در ذهن فرد عامل این ترس‌ها هستند و باید روی ذهنیت فرزند کار شود. روشی که کمک می‌کند تا عصبانیتش نسبت به پیام های درونی والدین کنترل و به آن افکار ناکارآمد بی‌اعتقاد شود.

برای رسیدن به آنچه افراد در آن استعداد و توانایی دارند، روش دیگر کمک به آن‌ها برای انتخاب اهداف واقع بینانه است. گاهی با استفاده از تکنیک‌های کنترل اضطراب موانع و مشکلات احتمالی را برطرف می‌کنیم. در این مسیر ایجاد نظم و حمایت از موفقیت‌های فرد هم راهکار دیگری است. درمانگر باید بتواند با آگاهی دادن نسبت به انتظارات واقع بینانه به فرد کمک کند تا بر ترس خود از نرسیدن به رویاهایش غلبه کند. درواقع طرحواره درمانی و درمان‌های شناختی_رفتاری اساس این نوع درمان‌ها هستند.

 

آنچه مسلم است و باید بر آن تاکید کنم، این است که ما تاثیرپذیری زیادی از اطرافیانمان داریم و آنها در ایجاد ترس‌های ما بی‌نصیب نیستند. جوگاردنر مادری دارد که در تمام چهل سال عمر جو، بخاطر ترسش از نداشتن حقوق ثابت اجازه نداده تا او به دنبال کار مورد علاقه و حرفه‌ای خودش باشد. مادرش باور دارد که او احتمال دارد به اوج نرسد و بهتر است به دنبال یک کار ساده با درآمد ثابت و بیمه و حقوق بازنشستگی باشد. ترس مادر جو گاردنر مثل یک زنجیر، هم خودش و هم جو گاردنر را در جایی که هستند نگه می‌دارد. از طرف دیگر حسرت سال‌هایی که می‌گذرد، می‌تواند به یک افسردگی و یاس عمیق، اعتماد به نفس پایین و … تبدیل شود.

 

افرادی در موقعیت جو خود را فردی نالایق، بی استعداد، نادان و ناموفق می‌دانند. احساس بی‌کفایتی در آن‌ها دیده می‌شود. همچنین دچار اهمال‌کاری و بی‌میلی در انجام کارها می‌شوند. دائما شکست‌های گذشته و زمان حال خود را نقد و بررسی می‌کنند. معتقدند به هیچ یک از رویاهایشان نمی‌رسند و بر این اساس از تلاش برای قدم برداشتن در مسیر موفقیت اجتناب می‌کنند.

اگر فکر می کنید ترس‌هایی این چنین باعث می‌شود که به سمت رویا و آرزوی زندگی‌تان گام برندارید، می توانید با یک گفتگو و مشاوره ساده مسیر از بین بردنش را آغاز کنید.

 

 

قبل از تماس برای دریافت مشاوره، می‌توانید ترستان را با این سوالات بسنجید و تحلیل پاسخ‌هایتان را در جلسه مشاوره دریافت کنید. (به هر سوال با یکی از عبارت‌های زیر پاسخ دهید: کاملا غلط / تقریبا غلط / بیشتر درست تا غلط / اندکی درست / تقریبا درست /کاملا درست)

 

  1. احساس میکنم که موفقیت های دیگران در زمینه های مختلف از من بیشتر است و آنها لایق این موفقیت ها هستند.
  2. به محض اینکه به آستانه موفقیت میرسم ، احساس شکست میکنم.
  3. اکثر افراد هم سن و سال من در کارشان موفق تر از من هستند.
  4. آدم ناموفقی بودم و هستم.
  5. احساس میکنم که مثل بقیه باهوش نیستم .
  6. به دلیل شکست هایم در محیط کار ، احساس حقارت میکنم .
  7. در حضور دیگران خجالت می کشم چون خودم را بر اساس دستاوردهایم قضاوت میکنم .
  8. اغلب ، دیگران مرا با کفایت تر از آنچه هستم ، میپندارند.
  9. احساس میکنم که هیچ استعداد به درد بخوری ندارم که در زندگی ام واقعا گره از کارهایم بگشاید.
  10. کار فعلی ام پایین تر از حد توانایی های من است.

روان‌جو و دانش آموخته‌ی روانشناسی