زمانی که برای درمان فوبیای خود به روانشناس مراجعه کردم، درمانگرم از من علت مراجعهام را پرسید. اینطور شروع کردم که تنها مسئلهای که طی سالها زندگی از آن رنج میبرم ترسهایی است که هیچ کدام از این ترسها به شدتی که من باور دارم، واقعیت ندارند. ترس از ارتفاع، مرگ، آسیب، بیماری، حیوانات، همگی مرا تا سر حد مرگ میترسانند با این که خودم هم میدانم این میزان از ترس، غیر منطقی است.
شاید این عبارت را شنیده باشید که «پرواز امنترین شیوه نقل و انتقال است». در واقع بر اساس گزارش ها، احتمال سقوط یک هواپیما، یک در ۱.۲ میلیون پرواز است. با وجود این آمار دلگرم کننده، اما همچنان افراد زیادی هستند که پرواز با هواپیما را آخرین گزینه برای سفر خود انتخاب میکنند، نمونهاش خود من بودم. اطرافیان من هم بارها و بارها این آمارها را برای من میخواندند تا شاید بتوانند اندکی آرامم کنند، اما واقعیت این است که هنگامی که موعد پرواز میرسید، تمام این گزارش ها تأثیر کمی در تخفیف اضطراب من داشتند.
آمارها نشان میدهند که مبتلایان به فوبیا، زمانی که در شرایط آرامش و راحتی قرار دارند اغلب به این درک میرسند که عوامل ایجاد هراس، برای آنها خطر کمی دارند. اما متأسفانه هنگام مواجهه با محرکهای هراس، این افکار منطقی از بین میروند و با افکار متناقضی جایگزین میشوند. افراد معمولا خطر یا تهدید ناشی از محرک ترس را بیش از حد تخمین میزنند و این باعث میشود که نتوانند با آن روبرو شوند یا یاد بگیرند که میتوانند با آن کنار بیایند.
به عبارت دیگر کسی که دچار فوبیاست نیز میداند که احتمال اینکه آسانسور سقوط کند یا خراب شود بسیار ضعیف است، اما زمانی که در این موقعیت قرار میگیرد، اضطرابِ بیش از اندازه، اجازه منطقی فکر کردن را به او نمیدهد و در آن زمان تنها فکری که به ذهن میآید این است که:« این آسانسور خراب میشود و من داخلش گیر میکنم تا زمانی که دیگر هوایی برای تنفس وجود نداشته باشد».
علاوه بر این، افراد اغلب توانایی خود را برای کنار آمدن با اضطرابی که در مواجهه با هراس خود دارند، دست کم میگیرند و افکاری از این قسم به سراغشان میآید که: «من نمیتوانم این اضطراب را تحمل کنم»، «همین الان است که غش کنم»، «ممکن است سکته قلبی کنم». این امر باعث میشود که آنها نتوانند در مدت طولانی با هراس خود روبرو شوند و یاد بگیرند که هراسهایشان آنقدرها که تصور میشد خطرناک نیستند.
دسته بندی افکار آزارنده مربوط به فوبیا
زمانی که در مواجهه با عامل فوبیا قرار میگیریم، دچار افکار آزاردهندهای همچون آن چه در بالا بحث شد، میشویم. این افکار را میتوان در چندین دسته طبقهبندی کرد:
پیشبینی آینده:
در این افکار، ما آینده را به شکلی منفی پیشبینی میکنیم و احتمال بالایی میدهیم که یک اتفاق ناخوشایند در انتظار ماست. مثل زمانی که برای طی کردن طبقات ساختمان ترجیح میدهیم از پلهها استفاده کنیم، چرا که مطمئن هستیم آسانسور سقوط خواهد کرد و یا زمانی که از زدن آمپول امتناع میکنیم چرا که گمان میکنیم به محض دیدن آن غش میکنیم.
گاهی فقط به اطلاعاتی توجه میکنیم که باعث میشوند موضوع فوبیا خطرناک به نظر برسد و شواهد نقض آن را نادیده میگیریم. به عنوان مثال دو سال پیش آسانسور یک مرکز خرید خراب شده است و هر زمان که از کنار آن عبور کردهایم کاملاْ سالم بوده است و ما این قسمت مثبت ماجرا را نادیده میگیریم.
زمانی که به فوبیا دچاریم، ذهن ما مدام به دنبال خطر میگردد تا بتواند از پیش، برای اجتناب از آن خطر یا مقابله با آن برنامهریزی کند. به همین خاطر است که چنین سوالاتی از خود میپرسیم که «اگر بندی که به گردن آن سگ وصل است پاره شود، چه میشود؟» یا «اگر هوا طوفانی شود، چه اتفاقی برای هواپیما و ما میافتد؟».
ممکن است که بر اساس یک حادثهی قبلی، تصور کنیم که همهی اتفاقات آینده از الگوی مشابهی پیروی میکنند. مثل این فکر که چون «سگ همسایه به من حمله کرده است؛ پس همهی سگها وحشی هستند!».
خوشبختانه ما میتوانیم یاد بگیریم که این افکار آزاردهنده را به چالش بکشیم تا راهی برای کاهش ترس ما از مواجهشدن با موضوعات هراس باشند. همان روشی که من نیز در پیش گرفتم. من با تمام توان قصد داشتم دیگر فرنوش سابق نباشم. از نگرانیهایی که هیچ سند و مدرکی برایشان نداشتم، خسته بودم. به همین دلیل کاملا تسلیم تمام راهکارهای درمانگرم برای رهایی از این ترسها شدم و قدم به قدم برای رهایی از این فکرهای ناکارآمد و تحریف شدهام، آن ها را به چالش کشیدم.
منابع:
کتاب راهنمای خودمراقبتی فوبیا، جیمز کلارک، 2007