اگر از اثر برچسبهایی که به بچههامون میزنیم باخبر باشیم تمام تلاشمون رو میکنیم ، همین کلماتی که به ظاهر ساده هستن و معنی خاصی ندارن رو تا جایی که میتونیم توی روابطمون با بچهها بکار نبریم .
شاید خودمون این برچسب هارو به مرور توی زندگیمون شنیدیم و ازش خاطراتی داریم .
چقدر خنگی ، گیجی ، چقدر غر میزنی، کلهشقی ، بچه فضول ، ناسازگار ، لجباز ، بیانضباط ، شلخته …
وقتی این برچسبها به بچهها ، توسط افراد مهم زندگی شون زده میشه ، باعث میشه نقشِ صفتی که بهشون نسبت دادن رو بگیرن و بر این اساس رفتار کنن و تا زمانی که بزرگ میشن ، مدام خودشون رو در موقعیتهایی قرار بدن که مهر تاییدی بزنن برا آنچه که تصور میکنن هستن !
وقتی ما به یک بچه برچسب خنگ بودن میزنیم ، از اونجا که ما مرجع امن و اثر گذار زندگیش هستیم ، باور میکنه حتما هوش کافی رو نداره و از پس خیلی کارها بر نمیاد و برای اینکه مورد ارزیابی قرار نگیره از انجام بسیاری از فعالیت ها اجتناب میکنه و با این باور خیلی از فرصتهایی که میتونه استعدادهاش رو شکوفا کنه و خودش رو ابراز بکنه از خودش میگیره ،چون باور داره که من تواناییش رو ندارم.
یا مثلا بچهای که ما دایما بهش برچسب حواس پرتی و گیج بودن میزنیم ، اگر دقت کنیم میبینیم اون بچه بیشتر از بچههای دیگه ممکنه در معرض گم کردن و اشتباه کردن باشه چون باورش شده که گیجه .
اما نگران نباشین، اگر که دچار این خطا شدید باز هم فرصت ترمیم هست .
بیایم فرصتهایی رو ایجاد بکنیم که بچهها بتونن یک تصویر درست و واقعی از خودشون ببینن .
یعنی چی؟
یعنی اگر من به بچهم این برچسب رو زدم که گیجی و همیشه وسایلت رو گم میکنی، بهش فرصت میدم و موقعیتی رو براش فراهم میکنم تا باورش رو تغییر بده و نقش جدید از خودش در ذهنش بسازه.
مثل اینکه بهش مسئولیت میدم که بره خریدی انجام بده و بعد ازش میخوام پولی رو که در اختیارش میذارم ( بنا به موقعیت سنی که بچه داره) داخل جیبش بزاره یا تو کیفش بذاره تا نگران گم کردنش نباشه و مجدد همه موارد باهاش چک میکنم که بتونه اعتماد کنه به خودش و مطمئن باشه وظیفه ای رو که بهش میدم از پسش بر میاد.
و بعد کاملا غیر مستقیم و تصادفی به نحوی که خودش بشنوه از توانایی هاش تعریف میکنم و نقاط مثبتش رو به دیگران میگم .
مثلا برای مادرم تعریف میکنم ،جوری که فرزندم بتونه صدای من رو بشنوه .
این کار باعث میشه تصور اشتباهی که فرزند ما سال ها از خودش تو ذهنش نقش بسته رو به هم بزنه و بنا به توانایی ها و قابلیت هایی که داره فرصت رو به رو شدن با موقعیت های مختلف زندگی رو پیدا کنه.
یادمون باشه نقشی که ما به بچههامون میدیم براساس برچسبهایی که کاملا ناآگاهانه بهشون میزنیم میتونه آیندهای رو براشون رقم بزنه که واقعا در قالب اون بچه نیست و تواناییهاش خیلی بالاتر از اون باشه. ما این فرصت رو ازش میگیریم ، چون باعث شدیم به این باور برسه که اگر مادر یا پدرم به من گفته کندذهنی ، غرغرو هستی ، خرابکاری و هر صفت منفی که بهم دادن به این دلیله که من واقعا کندذهن ، غرغرو و… هستم و جلوی خیلی از پیشرفتهای خودش رو میگیره.
پس بهترین راهکار برای کمک به فرزندمون ، میتونه این باشه که در بستر زندگی ، نقش و موقعیتهای جدید براش ایجاد کنیم تا خودش رو در قالب نقشهای دیگه ببینه و توانایی هاش رو کشف کنه تا اعتماد به نفس بگیره و بتونه اون چیزی که در درونش هست رو شکوفا کنه .
منابع :
- کتاب به بچه ها گفتن از بچه ها شنیدن نویسندگان آدل فابر و الین مازلیش مترجم فاطمه عباسی فر
- کتاب راهنمای کامل تربیت کودک نویسنده الیزابت پنتلی مترجم اکرم قیطاسی